یه فنجون پر عشق

روزمره های من...

یه فنجون پر عشق

روزمره های من...

اینجا من خودم رو مینویسم به همراه تمام دغدغه هام
اینجا جاییه برای ثبت خاطرات من و آقای نجار...



اسم مستعار برگرفته از کارتون وروجک و آقای نجار:)

آخرین نظرات

۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

*از سفر چند روزی هست که برگشتم

سفری که هیچ حالمو خوب نکرد 

سفری پر از فشار و خستگی روحی 

بعد سفر دوتا چیز خیلی بهم میچسبه : یکی اون دوشی که آدم تو خونهء خودش میگیره ،یکی شب که تو تخت خودش میخوابه 

کلا هوای خونه حالمو خوب میکنه  الهی بمیرم واسه اونایی که سقف بالای سر ندارن 

کم نداریم از اینا...

راستش خیلییییییی سخته آدم یه چیزایی رو بفهمه 

سخته که یه مدتی شاید به اندازهء یه عمر رو یه سری چیزا حساب باز کنی و بعد یهو یه اتفاق چشماتو باز کنه و ببینی که ای بابا همه چی اونطوریا هم که تو فکر میکردی نبوده ... اما من محکمم  باهاشون کنار میام بهشون سعی میکنم فکر نکنم

تو تنهاییام گریه میکنم و فقط خودم و خدا میدونیم که چقد تنهام 

نمیدونم آخرش کی و کجا و چطوری این تودار بودنه کار دستم میده 

اما میدونم که بریدم از آدما 

از دنیای گند و مزخرفشون که هیچ خوبی ای توش نیست

آدما خیلی بدن خیلی...

دلم میخواد اینجا از چیزای خوب بنویسم دلم میخواد به کسی که اینجا رو میخونه حس خوب بدم اما دنیای واقعی این نیست

منم شبیه خیلی از آدمای دیگه  سعی میکنم به این زیاد فکر نکنم تا بتونم تاب بیارم 

سعی میکنم ظاهرو حفظ کنم  اما خب با خودم که تنها میشم دلم پر میشه از غصه و چشمام پر میشه از اشک

آدما! ی کم مهربونتر لطفا

فاز غم بسه دیگه 

منم تو زندگیم دلخوشیایی دارم که خدا رو براشون کلی شکر میکنم  اما خب دلم از خیلی چیزا هم میگیره دیگه ...

الهی بمیرم واسه اونایی که هیچ دلخوشی ای ندارن تو زندگیشون واسه اونایی که جاشون تو زندگی ما دقیقا همون محل زندگیشونه:حاشیه

اونایی که معلوم نیس تو حاشیه این شهر پرزرق و برق ما چه بلایی داره سر کودکی و جوونی و پیریشون میاد و ما برخلاف تمام ادعای بزرگ بودنمون ،حتی کوچیکتر از اونی هستیم که ببینیمشون


* حس خوبیه که یهو یکی بیاد بهت بگه فلانی رو که میبینم یاد تو میفتم اصن تو خود خودشی

حالا این فلانی هرچیز و هر کسی میتونه باشه حتی یه شخصیت کارتونی 

بمن گفتن دقیقا همون مینیونی هستی که یه چشم داره و موهاش فرق وسطه و من کلی خندیدم و ذوقم شد


* این شایعات مربوط به زلزله امروز واقعا منو نگران کرد 

خودم مبدونم که شایعس و نگرانی بیخوده  اما امروز صبح کلی نگران بودم نگران بابا و داداش و آقای نجار 

دلم میخواست پیشم بودن که میدیدمشون و حسشون میکردم تا خیالم راحت میشد

به این فکر میکردم که اگه بمیرم کلی حسرتا تو دلم دارم ...


*دلم یه بغل گرم میخواد با لبهایی که خسته نشن از بوسه...


شبتون خوش

  • مرجان نجاریان:)