یه فنجون پر عشق

روزمره های من...

یه فنجون پر عشق

روزمره های من...

اینجا من خودم رو مینویسم به همراه تمام دغدغه هام
اینجا جاییه برای ثبت خاطرات من و آقای نجار...



اسم مستعار برگرفته از کارتون وروجک و آقای نجار:)

آخرین نظرات
  • ۰
  • ۰

* جلسات مشاورمون تموم شد... آقای مشاورو دوست داشتیم هر دو 

خوب حرفا و شرایطمون رو میفهمید و خیلی کمکمون کرد 

براش بهترینها رو آرزو میکنم 

* چند روز پیش رفتم خیریه و باید با یه نفر میرفتم سونوگرافی انجام بده ...یه مامان کوچولو...

تو اتاق سونو صدای قلب بچه رو شنیدیم خیلی خوب بود همش به نینی خودم و آقای نجارم فکر میکردم:)

بعد از اون با آقای نجار رفتیم ناهار بیرون به مناسبت سرکار رفتنم و تا عصر با هم بودیم و  خونه که اومدم دلگیر بودم و دلتنگ 

*مشاور بهمون گفت پس کی میخواین رسمی کنین بجنبین دیگه 

ما گفتیم فعلا قصد نداریم 

بعد که جلسمون تموم شد و اومدیم بیرون گیر داده بودم بهش که بیا منو بگیر دیگه بعد کلی درموردش فکر میکردیم و فکرش لذتبخش بود برامون 

اما الان واقعا هیچکدوم آمادگیشو نداریم 

مشاورم وقتی فهمید آماده نیستیم اصرار نکرد 

از اینش خیلی خوشم اومد بر خلاف مشاور قبلی که گیر داده بود و میگفت حتما باید دفعه دیگه با خونواده هاتون بیاین!!!

یه ترسی تو وجود هر دومون هست از خونواده ها 

من از خونواده آقای نجار و آقای نجار هم از خونواده من 

گاهی دلم واسه خودمون میسوزه که تنهاییم و اینهمه ترس داریم اما خب چاره ای نیست دیگه این مرحله هم باید بگذره ...

  • ۹۴/۱۱/۰۵
  • مرجان نجاریان:)

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی