یه فنجون پر عشق

روزمره های من...

یه فنجون پر عشق

روزمره های من...

اینجا من خودم رو مینویسم به همراه تمام دغدغه هام
اینجا جاییه برای ثبت خاطرات من و آقای نجار...



اسم مستعار برگرفته از کارتون وروجک و آقای نجار:)

آخرین نظرات
  • ۰
  • ۰

از اول این هفته حال جسمی چندان خوبی نداشتم و کلافه بودم 

* از قبل قرار بود که شنبه رو بعد از سرکارش باهم باشیم اما یه جلسه براش پیش اومد و یه کم دیرتر اومد منم که کلا عصابم خرد بود بهش گفتم دیگه نمیرسیم بریم ولی آقای نجارم گفت به موقع خودمو میرسونم و همین هم شد

ته دلم واقعا دلم میخواست پیشش باشم و کنارش یه کم آروم شم .اینجور وقتا خیلی بیشتر ازهمیشه نیاز روحی دارم بهش اما مدتها بود که سعی میکردم این مدل نیازهامو تو وجودم خفه کنم و البته که نتیجه بسیار بدی داشت اما اندفه در راستای تغییراتی که هر دو داریم تو روابطمون میدیم منم تصمیم گرفتم به خواسته خودم احترام بذارم و بخوام که ازش آرامش بگیرم 

خلاصه که اومد پیشم و بردم بیرون و رفتیم یه کافه و هم کلی حرف زدیم هم خوراکی خوردیم 

خونه که اومدم حال دلم خیلی خوب بود کلی آروم شده بود اصلا تمام اون کلافگی دود شده بود و رفته بود هوا

درمون تمومه دردامه...


* یکشنبه قرار بود برم یه جایی در رابطه با کارهای خیریه رفتم کارمو انجام دادم و بعد از اون آبمیوه فروشی سر راه که کیک های خیلی خوشمزه ای داره دوتا کیک خریدم و رفتم پیشش

دیدم اونم برام پاستیل خریده و ذوق کردم 

تو راه برگشت خوراکیهامونو خوردیم و کلی حرف زدیم و البته در مورد یه تصمیمش واسه کار هم بهش کلی غر زدم:)


* سه شنبه هم از دفتر اومدم خونه و به دوش گرفتم و پاشدم کیک موز درست کردم و یه برش ازش گذاشتم تو ظرف

آقای نجار اومد دنبالم و رفتیم بیرون و کلی لحظات عاشقانه داشتیم 


*مدتها بود که آقای نجارم میخواست با هم بریم خرید لباس

دیروز من از صبح تا ظهر خیریه بودم و آقای نجارم شرکت بود و بعد از کارش اومد دنبالم و اول رفتیم ناهار خوردیم و بعد هم رفتیم خرید

خریدمون خیلی طول کشید ولی بعد ازمدتها خیلی چسبید

بعد از خرید یه بستنی خوردم و بعد هم اومدیم خونه


این هفته یه لبخند بزرگ روی لبم بود:)))

  • ۹۴/۰۹/۰۶
  • مرجان نجاریان:)

نظرات (۲)

همیشه به خرید گردش خانوم
خوشحالم که بهتری عزیزم
به نظرم بعضی چیزها رو نمیشه تغییر داد یه مدت باهاش ور میری کلنجار میری اما باز برمیگردی سر نقطه اول بد تازه متوجه میشی که چقدر بودنش مهم بوده تو زور الکی میزدی واسه تغیییر دادن ترک کردن اون حس
پاسخ:
مرسی عزیزم
قربونت 
آره دقیقا
کجایی نمینویسی؟:(
پاسخ:
اومدم:))
مرسی از تو مهربون با معرفت

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی