یه فنجون پر عشق

روزمره های من...

یه فنجون پر عشق

روزمره های من...

اینجا من خودم رو مینویسم به همراه تمام دغدغه هام
اینجا جاییه برای ثبت خاطرات من و آقای نجار...



اسم مستعار برگرفته از کارتون وروجک و آقای نجار:)

آخرین نظرات

۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

سال نو مبارک!

عید امسال رو همش تو خونه بودیم و من خیلی راضی بودم از اینکه هرسال عید مجبور بودیم بریم یه جا و آدمایی رو بزور تحمل کنیم اصلا خوشم نمیومد و امسال بنا به دلایلی خونه موندیم 

منم درس میخوندم کم و بیش و فیلم میدیدم 

یکی از بهترین فیلمهایی که دیدم فیلم room  بود پیشنهاد میکنم حتما ببینید عاشق بچه ء توی فیلم شدم عالی بود

*یه روز توی عید رفتم خیریه که به بچه ها تو حل پیکشون کمک کنم اونروز آقای نجار هم شیفت بود و باید میرفت و فک میکرد 12 تعطیل میشه و بهم گفت میام دنبالت که با هم برگردیم منم خبلی خوشحال بودم که میتونم تو عید ببینمش 

ولی صبح که داشتم میرفتم آقای نجار بهم گفت که اشتباه میکرده و 2 تعطیل میشه منم کلی لب و لوچه ام آویزون شد:(

خلاصه رفتم خیریه و کارم که تموم شد منتظر تاکسی بودم که دیدم ماشین پشت سرم خیلی داره بوق میزنه برگشتم دیدم آقای نجارمه 

ینی ذوق مرگ شدم قشنگ گفت کاری نداشتن و تونسته مرخصی بگیره

خیلی خیلی خوشحال شدم و اون نیم ساعت تا رسیدن به خونه کلی بهم خوش گذشت:))

تو عید یه خطر خیلی خیلی جدی از سر خونوادمون گذشت یه معجزهء واقعی بود

بعد از تموم شدن تعطیلات هم که یه روز آقای نجارم زودتر اومد خونه و اومد دنبالم رفتیم حلقه بخره آخه گمش کرده بود

بعدش هم چون خیلی گرسنه بودیم رفتیم رستوران منصوریان عزیز دلم یه چیزی خوردیم و برگشتیم خونه 

*تو این مدت خواستم برم فیلم کوچه بینام رو ببینم که نشد و زود برش داشتن از سینمای نزدیک خونمون

بعد هم دوبار خواستم برم ابد و یک روز رو ببینم بازم نشد نمیدونم چرا سینما رفتن طلسم شده برام :(

*ی روز دیگه هم آقای نجارم اومد دنبالم و با هم رفتیم یه کم گشتیم و بستنی خوردیم و به دلتنگیهای قدیمی پایان دادیم:))


روزگارتون خوش

  • مرجان نجاریان:)