یه فنجون پر عشق

روزمره های من...

یه فنجون پر عشق

روزمره های من...

اینجا من خودم رو مینویسم به همراه تمام دغدغه هام
اینجا جاییه برای ثبت خاطرات من و آقای نجار...



اسم مستعار برگرفته از کارتون وروجک و آقای نجار:)

آخرین نظرات

۱ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

از اول این هفته حال جسمی چندان خوبی نداشتم و کلافه بودم 

* از قبل قرار بود که شنبه رو بعد از سرکارش باهم باشیم اما یه جلسه براش پیش اومد و یه کم دیرتر اومد منم که کلا عصابم خرد بود بهش گفتم دیگه نمیرسیم بریم ولی آقای نجارم گفت به موقع خودمو میرسونم و همین هم شد

ته دلم واقعا دلم میخواست پیشش باشم و کنارش یه کم آروم شم .اینجور وقتا خیلی بیشتر ازهمیشه نیاز روحی دارم بهش اما مدتها بود که سعی میکردم این مدل نیازهامو تو وجودم خفه کنم و البته که نتیجه بسیار بدی داشت اما اندفه در راستای تغییراتی که هر دو داریم تو روابطمون میدیم منم تصمیم گرفتم به خواسته خودم احترام بذارم و بخوام که ازش آرامش بگیرم 

خلاصه که اومد پیشم و بردم بیرون و رفتیم یه کافه و هم کلی حرف زدیم هم خوراکی خوردیم 

خونه که اومدم حال دلم خیلی خوب بود کلی آروم شده بود اصلا تمام اون کلافگی دود شده بود و رفته بود هوا

درمون تمومه دردامه...


* یکشنبه قرار بود برم یه جایی در رابطه با کارهای خیریه رفتم کارمو انجام دادم و بعد از اون آبمیوه فروشی سر راه که کیک های خیلی خوشمزه ای داره دوتا کیک خریدم و رفتم پیشش

دیدم اونم برام پاستیل خریده و ذوق کردم 

تو راه برگشت خوراکیهامونو خوردیم و کلی حرف زدیم و البته در مورد یه تصمیمش واسه کار هم بهش کلی غر زدم:)


* سه شنبه هم از دفتر اومدم خونه و به دوش گرفتم و پاشدم کیک موز درست کردم و یه برش ازش گذاشتم تو ظرف

آقای نجار اومد دنبالم و رفتیم بیرون و کلی لحظات عاشقانه داشتیم 


*مدتها بود که آقای نجارم میخواست با هم بریم خرید لباس

دیروز من از صبح تا ظهر خیریه بودم و آقای نجارم شرکت بود و بعد از کارش اومد دنبالم و اول رفتیم ناهار خوردیم و بعد هم رفتیم خرید

خریدمون خیلی طول کشید ولی بعد ازمدتها خیلی چسبید

بعد از خرید یه بستنی خوردم و بعد هم اومدیم خونه


این هفته یه لبخند بزرگ روی لبم بود:)))

  • مرجان نجاریان:)