سال نو مبارک!
عید امسال رو همش تو خونه بودیم و من خیلی راضی بودم از اینکه هرسال عید مجبور بودیم بریم یه جا و آدمایی رو بزور تحمل کنیم اصلا خوشم نمیومد و امسال بنا به دلایلی خونه موندیم
منم درس میخوندم کم و بیش و فیلم میدیدم
یکی از بهترین فیلمهایی که دیدم فیلم room بود پیشنهاد میکنم حتما ببینید عاشق بچه ء توی فیلم شدم عالی بود
*یه روز توی عید رفتم خیریه که به بچه ها تو حل پیکشون کمک کنم اونروز آقای نجار هم شیفت بود و باید میرفت و فک میکرد 12 تعطیل میشه و بهم گفت میام دنبالت که با هم برگردیم منم خبلی خوشحال بودم که میتونم تو عید ببینمش
ولی صبح که داشتم میرفتم آقای نجار بهم گفت که اشتباه میکرده و 2 تعطیل میشه منم کلی لب و لوچه ام آویزون شد:(
خلاصه رفتم خیریه و کارم که تموم شد منتظر تاکسی بودم که دیدم ماشین پشت سرم خیلی داره بوق میزنه برگشتم دیدم آقای نجارمه
ینی ذوق مرگ شدم قشنگ گفت کاری نداشتن و تونسته مرخصی بگیره
خیلی خیلی خوشحال شدم و اون نیم ساعت تا رسیدن به خونه کلی بهم خوش گذشت:))
تو عید یه خطر خیلی خیلی جدی از سر خونوادمون گذشت یه معجزهء واقعی بود
بعد از تموم شدن تعطیلات هم که یه روز آقای نجارم زودتر اومد خونه و اومد دنبالم رفتیم حلقه بخره آخه گمش کرده بود
بعدش هم چون خیلی گرسنه بودیم رفتیم رستوران منصوریان عزیز دلم یه چیزی خوردیم و برگشتیم خونه
*تو این مدت خواستم برم فیلم کوچه بینام رو ببینم که نشد و زود برش داشتن از سینمای نزدیک خونمون
بعد هم دوبار خواستم برم ابد و یک روز رو ببینم بازم نشد نمیدونم چرا سینما رفتن طلسم شده برام :(
*ی روز دیگه هم آقای نجارم اومد دنبالم و با هم رفتیم یه کم گشتیم و بستنی خوردیم و به دلتنگیهای قدیمی پایان دادیم:))
روزگارتون خوش