* هفته پیش بود که خیلی یهویی یه مشکلی برام پیش اومد ،قرار بود با آقای نجار برم بیرون که بخاطر اون مشکل مجبور شدم اول برم دکتر و دکتر یه چیزی بهم گفت که بینهایت نگران شدم و بعد از اینکه از مطب اومدم بیرون رفتم پیش آقای نجارم و تا دیدمش زدم زیر گریه و تمام دو ساعتی که با هم بودیم گریه میکردم بخاطر بیماری که میترسیدم داشته باشم و باید صبر میکردم تا آزمایش اینا بدم
اینکه آقای نجارم چه خالی شد بماند ولی هفته خیلی خیلی سختی رو داشتیم هر دو که البته آخرش معلوم شد هیچی نیست و مشکلی ندارم و از این بابت خدارو هزار بار شکر
برای همه همه همه آرزوی سلامتی دارم
*اون اتفاقی که پست قبل ازش سربسته نوشتم بالاخره افتاد و الان کاملش رو میگم
خیلی شانسی آقای نجارم تونست یه خونه پیدا کنه با قیمت مناسب برای خرید
یعنی هیچوقت فکرشو نمیکردیم بتونیم الان یه خونه بخریم اما خب لطف خدا بود
البته آقای نجارم مجبور شد جیمبوی عزیزمون رو بفروشه ولی خب میارزید
آخرین بار که سوار جیمبو شدم با آقای نجارم رفتیم یه جا غذا خوردیم و کلی با جیمبو جانم دور زدیم و بعدش هم جیمبو سپردیم به دست صاحبش
آقای نجارم یه عروسک سگ کوچولو داره که بقول خودش رفیقشه (اسمشم فرانچسکوعه)و گذاشته بودش تو جیمبو آخرین بار بهم گفت فرانچسکو رو بردار با خودت ببر بعد که باز ماشین گرفتیم بیارش:)))
* حالا از خونمون بگم که چقدر بهش ذوق میکنیم
راستش نقشش زیاد خوب نیست و یه سری سوتی داره ولی خب آقای نجار قول داده که بعدا که تکمیل شد و خواستیم بریم توش بشینیم ایراداتشو رفع میکنه و از اونروز مدام در مورد خونمون و چیدمان وسایل با هم حرف میزنیم و کلی ذوق میکنیم
بعد اون سختیهایی که کشیدیم این روزا برامون لذتبخشه :)))
برای همه همه همه بزرگترین خوشحالیها رو آرزو میکنم ...
- ۹۴/۱۲/۰۱